وقتی این حرفها را زد، من دیگر چیزی نگفتم، اما دلم لرزید.... ادامه مطلب ...
در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه دانشگاه بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند، فرمانده گفت: باید دو نفر از گردان ما به گردان دیگری برود. ادامه مطلب ...
ستواندوم پاسدار علی کبودوندی فرزند رشید برادر عزیزمون آقا محمداسحاق کبودوندی از پاسداران عزیز لشکر همیشه پیروز و پر آوازه ده سیدالشهدا استان البرز و ساکن شهرستان نظرآباد ادامه مطلب ...